سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان! خردمند کسی است که با اندیشه ای درست و نگاهی دوراندیش، از آرای گوناگون استقبال کند . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

عصمت infallibility

 

منبع: www.askquran.ir

 





  • کلمات کلیدی : تصاویر قرآنی

  • ::: یکشنبه 86/2/2 ::: ساعت 9:17 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    قرآن کریم در یکى از بخش هاى بیان داستان زندگى حضرت یوسف مى فرماید: (فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَةَ فى رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون ) پس هنگامى که آنان را به خواربارشان مجهّز کرد، آب خورى را در بار برادرش نهاد، سپس ندا کننده اى بانگ در داد: «اى کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.»

    پرسیده مى شود: عبارت (إنّکم لسـرقون) نسبت سرقت دادن به دیگران است؟ آیا یوسف تهمت زد؟ باید توجه کرد معمول است که اگر چیزى در میان گروهى متشکل ربوده شود و رباینده اصلى شناخته نشود، همه را مخاطب مى سازند و این که همه در مظان اتّهام واقع شدند، موضوع زودگذرى بود که به مجرّد بازرسى بارها رفع گردید. براى این پرسش احتمالاتى داده اند:

    الف) گوینده یکى از کارمندان یوسف بوده و فریاد زده که شما کاروانیان دزدید و اطّلاع از دستور یوسف (قرار دادن پیمانه در بار یکى از کاروانیان) نیز نداشته است.

    ب) یوسف دستور داد، آن جارچى جار بزند که شما کاروانیان دزدید، ولى مقصودش این نبود که پیمانه ما را دزدیدید، بلکه مقصودش این بود که شما برادرتان یوسف را از پدرش دزدیدید.

    ج) جمله، استفهامیّه است و تقدیرش این است: (أإنّکم لسارقون) آیا شما دزدید؟

    د:و پاسخ مهم این که

    نسبت سرقت به بى گناه بر طبق نقشه بود که بنیامین از آن نقشه با خبر بود و به این جهت از اوّل تا آخر، هیچ حرفى نزد و دزدى را انکار نکرد و او مى دانست که این تهمت حقیقى نبوده و نقشه اى براى نگه دارى اوست. و اطلاع ا رسانی به حضرت یعقوب.

    ه: حضر یوسفی که خداوند او را از بندگان مخلص خود می داند او به وظیفه خود   از هر کس دیگر  آگاه تر است و الا پیامبر خدا و بنده مخلص او نمی شد.

     





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: یکشنبه 86/2/2 ::: ساعت 8:58 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    چرا حضرت یعقوب(علیه السلام)بین فرزندانش فرق مى گذاشت؟

    (مثلا رفتار ایشان با حضرت یوسف و بنیامین(علیهما السلام)

    با دیگر برادرانشان فرق داشت)

      اظهار محبت حضرت یعقوب نسبت به دو پسرش (یوسف و بنیامین و مخصوصاً یوسف) از بین سایر فرزندان، ممکن است به دلایل زیر باشد:

      1. آن دو، کوچک ترین فرزندان او محسوب مى شدند و طبعاً نیاز به حمایت و محبت بیشترى داشتند.

      2. طبق بعضى از روایات، مادر آنها (راحیل) از دنیا رفته بود و به این جهت نیز به محبت بیشترى نیاز داشتند.

      3. نمایان شدن نبوغ و استعداد فوق العاده اى که مخصوصاً در حضرت یوسف(علیه السلام)بود، باعث شد، پدر، توجه بیشترى به او داشته باشد.

      4. با توجه به علم خدادادى که حضرت یعقوب(علیه السلام) و قدرت تشخیص آینده فرزندانش که کدام با ایمان و با تقوا و کدام به بیراهه مى روند و نیز نمایان بودن آثار ایمان و تقوا در حضرت یوسف، سبب محبت بیشتر پدر به او شد; مخصوصاً این که معیار و ملاک ارزش در مکتب توحیدى تقواست: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَـئـکُمْ) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.

      افزون بر اینها، تفاوت در اظهار محبت، اگر به تبعیض در عمل نینجامد، مانعى ندارد.   





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: پنج شنبه 86/1/23 ::: ساعت 5:28 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    زنگ بیدار باش خداوند :

    گاهی که می خواهید ساعت خاصی از خواب بیدار شوید ،‌ می توانید این آیه شریفه را از سوره کهف بخوانید .

    قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً [الکهف : 110]

    من بار ها تجربه کرده ام و خیلی جالب عمل می کند . مطمئن باشید که بیدار می شوید البته ممکن است از شدت خستگی حال پا شدن نداشته باشید اما آیه زیبایی است .

    تصویر ضمیمه هم از ابتدای سوره کهف است .




  • کلمات کلیدی : مناسبتها

  • ::: پنج شنبه 85/12/17 ::: ساعت 12:35 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

     

    حضرت لوط (علیه السلام)

    در آیه شریفه اى که اشاره به قصّه حضرت لوط(علیه السلام) دارد، پس از شرح قصّه ورود میهمانان که پیامبران الهى بودند و هجوم قوم مفسد خود به خانه اش، مى فرماید که لوط(علیه السلام) براى دفع شرّ آنها، به قوم مفسد این پیشنهاد را داد که (هـؤُلاءِ بَناتى اِن کُنتُم فـعِلین); اینان دختران من هستند اگر انجام دهنده اید (به میهمانانم آزار نرسانید).

    حضرت لوط(علیه السلام)به قوم پیشنهاد چه فعلى را داد؟ اگر امر پیشنهادى ازدواج بوده چرا حضرت دختران خود را به نکاح قومى مفسد و فاسق و فاجر درآورد؟

     

    فعل پیشنهادى حضرت لوط (علیه السلام) به قوم به طور قطع نکاح با دختران خودش بوده و تصمیم ایشان این بود که آنان را از فحشا باز دارد و منظورشان را از راه حلال تأمین کند، از طریقى که گناهى بر آن مترتب نشود، از این رو به آنان پیشنهاد ازدواج با دخترانش را داد و از آنان خواست که از خداوند بترسند و او را نزد میهمان هایش رسوا نکنند، پس ازدواج با ایشان را ترجیح داده و فرمود: ازدواج با این دختران، پاکیزه تر است. و منظورشان این بوده که ازدواج با دختران من عملى پاک است و هیچ شائبه زشتى و پلیدى در آن نیست.

    ادامه مطلب...



  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: پنج شنبه 85/12/17 ::: ساعت 12:28 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    (سوره فلق)





  • کلمات کلیدی : تصاویر قرآنی

  • ::: سه شنبه 85/12/15 ::: ساعت 12:24 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    در سوره شعرا، آیه 86 آمده (واغفِر لاَِبى اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّین) مگر اعتقاد ما این نیست که صُلب پیامبران همه معصومند؟ و اگر منظور عموى حضرت ابراهیم است، چرا لفظ عربى «عم» نیامده است؟

     

    اخبارو روایاتى که از طرق شیعه و سنّى وارد شده، دلالت دارد بر این که پدران رسول خدا(صلى الله علیه وآله)همه موحد بوده اند و هیچ یک از آنان مشرک نبوده اند.

    آیه (رَبَّنَا اغفِر لى ولِولِدَىَّ...) دلالت دارد بر این که «آزر» پدر حقیقى ابراهیم(علیه السلام) نبوده است، زیرا در آیه مزبور از پدر و مادر خود به کلمه «والدىّ» تعبیر کرده که فقط بر پدر و مادر صلبى اطلاق مى شود و در آیه مورد بحث، کلمه «أب» را به کار برده که به غیر پدر هم اطلاق مى شود.در سایر آیاتى که اسم آزر برده شده نیز از او به «أب» تعبیر کرده و این کلمه، به غیر پدر از قبیل جد و عمو و کسان دیگر نیز اطلاق مى شود. در خود قرآن از ابراهیم که جد یعقوب است و هم چنین از اسماعیل که عموى او است، به پدر تعبیر کرده، مى فرماید: (اَم کُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ یَعقوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنیهِ...واِلـهَ ءابائِکَ اِبرهیمَ واِسمـعیلَ...); گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسمعیل و اسحاق را مى پرستیم...

    هنگامى که براى ابراهیم روشن شد که آزر دشمن خداست از او بیزارى جست. در حالى که ابراهیم در دوره پیرى و پس از آن که خداوند به او اسماعیل و اسحاق را عطا کرد، براى پدر و مادرش دعا مى کند. بنابراین، مراد از کلمه «أب» در آیه هاى مربوط به ابراهیم، پدر حقیقى نیست.

    پس به خوبى روشن شد که «آزر» پدر حقیقى ابراهیم نبوده و به جهت عنوانى که در او بوده، او را پدر خطاب کرده است، چون در لغت، اوصاف و عناوینى وجود دارد که مصحّح اطلاق پدر بردارنده آن است; از آن جمله است، عمو، پدر زن و هر کسى که زمام امور آدمى را در دست دارد و هر کسى که بزرگ و فرمان رواى قوم است. بنابراین، پدر حقیقى ابراهیم(علیه السلام)شخص دیگرى غیر از آزر بوده که روایات، اسم او را «تارخ» معرفى نموده اند و تورات نیز آن را تأیید کرده است. 





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: سه شنبه 85/12/15 ::: ساعت 12:4 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    (بدون شرح)

    www.quranblog.org

     





  • کلمات کلیدی : تصاویر قرآنی

  • ::: شنبه 85/12/12 ::: ساعت 9:25 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    ابراهیم(علیه السلام) از خداوند درخواست کرد براى اطمینان قلبش چگونگى زنده کردن مردگان را ارائه دهد، مگر پیامبران اطمینان قلبى به زنده شدن مردگان ندارند؟

     

    از آیات شریف سوره تکاثر و غیر آن استفاده مى شود که یقین داراى مراتبى است:

    1. «علم الیقین»: این است که انسان از دلایل مختلف به چیزى ایمان آورد; مانند کسى که با مشاهده دود ایمان به وجود آتش پیدا کند.

    2. «عین الیقین»: جایى است که انسان به مرحله مشاهده مى رسد و با چشم خود (مثلا آتش را) مشاهده مى کند.

    3. «حق الیقین»: آن همانند کسى است که وارد آتش شود و سوزش آن را لمس کند و این بالاترین مرحله یقین است.

    استدلال هاى علمى و منطقى یقین آور است، امّا مرحله پایینى از یقین است، به همین جهت انسان تا به مرحله «عین الیقین» و «حق الیقین» نرسد دلش آرام نمى گیرد.

    حضرت ابراهیم(علیه السلام) از طریق عقل و منطق به زنده شدن مردگان ایمان داشت، ولى مى خواست از طریق حس و شهود آن را دریابد و به یقینش افزوده گردد و به مرحله «عین الیقین» و «حق الیقین» برسد تا قلبش آرام گیرد; چنان که در روایتى درباره آیه (ولـکن لّیطمئن قلبى) از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد. آن حضرت در جواب فرمود: «حضرت ابراهیم یقین داشت، ولکن مى خواست به این وسیله یقینش بیشتر شود». البته کشف و شهود باطنى تنها براى کسانى است که مراتبى از علم و ایمان و استدلال را طى کرده باشند.

    تنها کسى که بعد از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: (لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا); اگر همه پرده ها کنار روند بر یقین من افزوده نمى شود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، ولى سایر مردمان (چه پیامبران و چه غیر آنان) همه دوست دارند که شنیده ها و باورهاى خود را به صورت عینى مشاهده کنند، زیرا افکار انسان قبل از رسیدن به مرحله شهود دائماً در حرکت و جولان و فراز و نشیب است، امّا به مرحله شهود که رسید آرام مى گیرد و تثبیت مى شود.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: دوشنبه 85/12/7 ::: ساعت 9:57 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    همه ما داستان حضرت ایوب (ع) را بارها و بارها شنیده ایم و خوانده ایم. در قرآن هم داستان حضرت ایوب (ع) آمده است من وقتی داستان حضرت ایوب (ع) را می خواندم سؤالی برایم پیش آمد که : آیا پیامران الهى باید معصوم باشند؟ اگر باید معصوم باشند، آیات ذیل چگونه با عصمت آنها سازگار است:

    (واذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادى رَبَّهُ اَنّى مَسَّنِىَ الشَّیطـنُ بِنُصب وعَذاب ) آیا این آیه، تصرف شیطان را در ایوب اثبات نمى کند و آیا کسى که شیطان در او تصرف کند، معصوم است؟

    عصمت پیامبران با ادله عقلى و نقلى قطعى ثابت شده است. بنابراین، اگر آیاتى، در ظاهر با این اصل مخالف باشند، تفسیر آیات با قراین و شواهد موجود، به طور صحیح، این تعارض ظاهرى را از بین مى برد که در ذیل به این مسئله مى پردازیم.

    آیه (واذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادى رَبَّهُ اَنّى مَسَّنِىَ الشَّیطـنُ بِنُصب وعَذاب ). و بنده ما ایوب را یاد کن آن گاه که پروردگار خویش را خواند که شیطان به من رنجورى و عذاب رسانیده است. نُصب، یعنى «رنج و تعب» و عذاب، یعنى «هر نوع ناراحتى جسمى یا روحى».

    مضمون آیه این است که به ایوب وضعى ناگوار و رنج و تعب دست داده بود که از خداوند خواست، تا آنها را برطرف سازد و عروض چنین حالاتى، نشانه صدور گناه نیست، چون مقصود از «نُصب» و «عذاب» دو چیز است که هیچ کدام، ارتکاب گناه را براى حضرت ایوب ثابت نمى کند. آن دو معنا عبارتند از:

    1. مقصود از نُصب و عذاب، بیمارى جسمى نیست، بلکه منظور، همان شماتت راهبان است که به تحریک شیطان حضرت ایوب را شماتت مى کردند و مى گفتند: تو چه گناهى را مرتکب شده اى که به این وضع گرفتار شده اى؟ این مطلب بر ایوب بسیار دشوار آمده و عامل ناراحتى را شیطان معرفى مى کند و از خداى متعال رفع این رنج و عذاب را مى خواهد. بنابراین، شیطان در بیمارى هاى بدنى او دخالت نداشته و فقط در ناراحتى هاى روحى حضرت ـ که از جانب راهبان بنى اسرائیل و یا دشمنان، متوجه وى مى شد ـ دخالت داشته و در قلوب راهبان وسوسه مى کرد که سرانجام، مایه ناراحتى حضرت ایوب شد. با این معنا، مشخص مى شود که شیطان، هیچ گونه تصرفى در حضرت نداشته است.

    2. مقصود از نصب و عذاب، بیمارى جسمى و عارضه بدنى است که شیطان در این عارضه به نوعى دخالت داشته است. شیطان که شاکر بودن حضرت ایوب را مى دید، به خداوند عرض کرد: اگر مرا بر ایوب مسلط کنى تا نعمت ها و سلامت را از او بگیرم، او دیگر بنده مطیعى نخواهد بود.

    شیطان با اذن خدا، سلامت را از حضرت گرفت. این معنا از آیه، تصرف شیطان بر بدن حضرت را مى رساند، ولى این تصرف، هیچ گونه منافاتى با عصمت پیامبران ندارد، چون عصمت آنان، مانع از تأثیر و تسلط شیطان در نفوس و دل هاى آنهاست، اما دلیلى بر امتناع تأثیر شیطان در بدن هایشان و رنجور کردن آنها، بدون اضلال و گمراهى نداریم.





  • کلمات کلیدی : عصمت = infallibility

  • ::: سه شنبه 85/12/1 ::: ساعت 10:25 صبح :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
    <   <<   6   7   8   9   10      >